
سایز متن /
در دو روز گذشته؛ یکی از نوظهورترین اقدام جمعی در قالب جشنواره “عسل طبیعی پیرانشهر” اتفاق افتاد که ماحصلِ حداقل یک دهه تلاشِ فعالینِ این حوزه در قالبِ فعالیتهایِ اقتصادیِ فردی بود که بصورت جمعی در قالب معرفی یک برندِ محلی برخاسته از ظرفیت منطقهای با حمایت جمعی و پشتوانهی رسانههای محلی در معرض عموم قرار گرفت؛ در جامعهشناسی توسعه بخشی از تحلیلها متوجه پیامدهای ناخواستهیِ رویداد اجتماعی است و هر پدیده اجتماعی یا پروژهای اقتصادی، اثرات اجتماعی و فرهنگی به همراه خود دارد؛ خصوصاً اگر برخاسته از منطقهای مرزی و مبتنی بر محلیگرایی باشد؛ از آنجا که جهانیشدن علاوه با تهدیدات ضمنیِ مبتنی بر یکسانسازی مصرف؛ فرصتی بوده است که بسیاری از دستاوردهای محلی امکان عرصهی جهانی داشته باشند. یکی از پیامدهای جهانیشدن؛ همین رشد محلیگرایی با توجه به ظرفیتهای محلی است.
واقعیت این است که کارکردِ جشنواره “عسل طبیعی پیرانشهر” تنها در کنارهم نهادن سه کلمهیِ معنادار کنار هم نیست؛ بلکه یک رویدادِ توسعهی محلی با خصلتی اجتماعی است که پیامدهایِ اقتصادی و اجتماعی به همراه دارد؛ لذا هم میتواند فرصتی تاریخی باشد برای برندینگ شدن محصولی برخاسته از ظرفیتِ منطقهایِ گرهخورده با نام پیرانشهر؛ هم میتواند تهدیدی باشد برای اعتبارِ منطقهای؛ با این استدلال کلی؛ که درآن منفعت فردی بر اساس سودآوری بیشتر، بر منفعت جمعی برندینگ محلی ارجحیت داشته باشد.
بگذارید کمی عقبتر برگردم و در مورد فرایند توسعهی منطقهی پیرانشهر اشارهی گذرا داشته باشم، منطقهی پیرانشهر سه دورهی مرزی_ساختاری(شکلگیری اولیهی منطقه با یکجانشینی واحداث پادگان و کارخانه)؛ مرزی_امنیتی(سالهای پس از انقلاب تا ابتدای دوره اصلاحات) و دورهی مرزی-تجاری(گسترش تجارت مرزی و شکلگیری اقتصاد مرزی) را طی کرده است؛ و اولین بارقههای امیدِ شکلگیریِ دورهی چهارم توسعهی منطقهای(تجاری_گردشگری) که مبتنی بر _شرایط محلی، مدیریت محلی و ظرفیت منطقهای و مشارکت عوامل منطقهای خواهد بود_ یکی از بروندادهایش در اجرای جشنوارهی “عسل طبیعی پیرانشهر” بوده است.(دلپسند؛۱۳۹۷) لذا بسیار مهم است که نگاهی دوربرد مبتنی بر “خوشیِ معوق” دراز مدت داشته باشیم.
استدلالم از منظر جامعهشناسی توسعه که این رویدار هم میتواند فرصت باشد هم تهدید؛ بر اساس تجربهی تاریخی اقتصاد مرزی در دورهی سومِ توسعه منطقهی پیرانشهر است، دورهای که در آن با رشد سریع بازراچهها و مشاغل ناپایدار اقتصاد غیررسمی مواجه بودهایم، دورهای که اتفاقاً بر اساس عمکرد؛ پنداشتِ عمومی دیگران و گردشگران مبتنی بر منفعت های شخصیِ سودآوریِ زیاد بدون درنظرگرفتن خیرعمومیِ و بدونِ نظارت؛ از طریق فروش اجناس غیراصل و تقلبی بوده است که پیامدش بیاعتباری منطقهی پیرانشهر در کسبوکار اقتصادی بوده که همین منفعتطلبان فردی که به دنبال سودِبیشتر هر جنسی را در بازارچه به مشتری میفروختند، سایر اتفاقات اجتماعی را اشاره نخواهم کرد که در اندکی مقایسه با رفتار اجتماعی شهروندان بانه برای همگان مشخص است، پیامدی که کاملاً میتوان در میزان مراجعه گردشگران برای خرید از کالای بازارچه مرزی مشاهده کرد. عصر جهانی شدن درست است که فرصت بولدشدن سرمایههایِ محلی را دارد؛ ولی گردشگران عقل مقایسهای دارند و شعور اجتماعی مبتنی بر اعتماد تجربی؛ لذا کالای محلیای چون عسل که پشتوانهی کلمه معنایی”طبیعی و ارگانیک” را دارد؛ ضرورت جدی دارد که دقیقاً طبیعی باشد و ارگانیک؛ و این انتظاری است که از خود زنبوردان و مردم و از همه مهمتر تعاونی زنبوردان وجود دارد؛ لذا حتماً نیازمند نهاد نظارتی اتحادیهای جدیای است که منافعِ جمعی برآن اولویت داشته باشد تا منافع فردی زودگذر مبتنی بر سودِ بیشتر کالایِ غیرطبیعی؛ نظارتی که با جدیت تمام بر محصول تولیدی با درجهبندی مشخص کیفی پیگیر موضوع باشند، و اجازه ندهند اعتبار “عسل طبیعی پیرانشهر” به خاطر منفعت فردی چند نفر از بین برود؛ به دلیل این که دیگر نام اعتباری منطقهی“پیرانشهر” مساله اساسی است که بتوان مزید بر آن هر کالای دیگری مبتنی بر ظرفیت منطقهای _را نیز که کشاورزی یکی از ظرفیت های واقعی است_ بنام آن اعتباربخشی کرد. لذا صرفاً زنبورداران ذینفع نیستد، بلکه تمام شهروندان به اعتبار نام “پیرانشهر” ذینفع خواهند بود.
نکته بعدی در فرصت تاریخی بوجود آمده در برندسازی “پیرانشهر” در راستای گذر به دورهی چهارم توسعه منطقهای (تجارتی_گردشگری) از منظر جامعه شناسی توسعه منطقهای؛ وجود داشتن ساختارهای متمرکز تصمیمگیری و اجرایی برای محصول؛ توجه به روشهای نوین توسعه منطقهای در این زمینه همچون توسعه دانش، ارتقاء یادگیری، توسعه اقتصاد اجتماعی و آموزش جدی کارآفرینی در سطح محلّی با چشم اندار نه تنها ملی بلکه جهانی و فرصت صادراتی است
و این محقق نمیشود جز سرمایه گذاری در بخش صنایع تبدیلی؛ صنایع بسته بندی شیکِ برخاسته از سنتِ محلی؛ فرصتی که باز تاکید میکنم در دوراهی نفعِ فردی و نفعِ جمعی؛ نفع جمعی را متبلور سازد و در راستای توسعهی مبتنی بر ظرفیتِ محلی باشد. لذا تجاری سازیِ انحصاری “عسل طبیعی پیرانشهر” حداقل بخشی از اشتغال مبتنی بر اقتصادمرزی ظرفیت محور وپایدار منطقهای را تامین میکند؛ این سرمایه متعلق به نسل کنونی نیست؛ متعلق به نسلهای بعدی خواهد بود که امید دارند در این منطقه مرزی، اشتغال دانش محورِ پایدار داشته باشند و هر آنچه در این منطقهیِ مرزی تولید و توزیع میشود؛ اعتبار اجتماعی همهی ما مرزنشینان است؛ حیف است این سرمایههایِ طبیعی مطمعِ نظر منعفت طلبانِ فردی زودگذر شود.
انتشار یافته در پیرانشهرروداو و کردپرس